مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای کاش بگـیـرند دو چـشمِ پـسرش را تا در دلِ این طشت نـبـیـند جگرش را بـدجـور غـریـبـانـه نـفـَس مـیزنـد آقـا آتش زده با غربت خود دور و برش را خوب است که آغوش حسین است کنارش تا که نزند هِی به زمین بال و پرش را نه اُمِبـنـین نه که ابا لفـضل توان داشت عباس گرفته است کـنارش کـمرش را تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید بر طشت نریزد جگـرِ شعـلـهورش را از زهـر نـبـود اینـهـمه خـونابه که آمد آن کـوچـه نـشـان داد خـدایـا اثـرش را صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است تا بر روی حجـره نکشد باز سرش را افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش تا شمر نگـیرد روی آن سر تبـرش را |